شرمنده ام ؛ غیبتی این همه طولانی و بعدهم یک کار قدیمی( مربوط به سال هشتاد و یک یا دو ) . باشد که گریز و گزیری شود از آن فترت :
این شد جزای پر نزدن های سالهام
نه ! زخم نیست ؛ خُرد و خمیر است بالهام
کوشیدم و کشیدم و ای کاش می گذشت
این بند و حبس ، نوبت تبعید سالهام
این درد التیام بیابد ؟ محال نیست ؛
فرضی ست لابد از همه ی آن محالهام
چندی ست چشمه چشمه نجوشیده ام ، ببین
از بس برای گریه کم آمد مجال هام
این دستهای کیست که این گونه سفت و سخت
می خواهدم جدا کند از اتصالهام
از این ولی کریم ترت می شناختم
بیهوده کوفتم به درت با سوالهام
روی خوشی غزل ، که نشانم نمی دهی !
بگذار غرقه در سیلان ملالهام
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم آذر ۱۳۹۱ ساعت 23:3 توسط کورش آقامجیدی
|
Hasoosha's an acronym