صُمٌ  بُكمٌ  عُميٌ ، فَهُم لايَرجِعون

                                                                                           بقره ـ آيه ي هجده

 

 

 

حق با من است ، حتما

چون پاره آجري  به  سرم

كوبيده ام .

كوري مگر ؟ چطور نمي بيني ؟!

 

حق با من است ، حتما

چون خون روي صورتم  اين را

فرياد مي زند .

آيا كري ؟ نمي شنوي ؟!

 

حق با من است كه ديروز

جد  بزرگوار  فقيدم

ـ رحمت كند خدا  همه ي  رفتگان  شما  را ـ

قرآن به نيزه بست .

لالي مگر كه هيچ نمي گويي ؟!

 

حق با من است ، حتما

چون يك قدم هم از اينجا

پا پس نمي كشم .

 

 

     و امایک غزل قدیمی با حال و هوای این روزها :

 

    تلخي اين عزاي عظمي را ، نخل گيسو پريش مي‌داند

     از بيابان تشنه لب بشنو، او از اين غصه بيش مي‌داند

     كاش يك ذوالجناح غيرت را...شرمشان باد ميزباني‌شان !

     آن عزيزي كه مي‌رسد از راه، كوفه مهمان خويش مي‌داند؟

     نارفيقان حقه و تزوير، يك يك از نيمه باز مي‌گردند

     راه را آن بزرگوار اما، همچنان رو به پيش مي‌داند

      خيمه در خيمه آتش است اينجا، واي من دل مشوش است اينجا

      تيغ در دست‌هاي نامردان، نه غريبه، نه خويش مي‌داند

      از بلنداي زين ـ زبانم لال ـ سبز بالا بلند افتادست

      اين فرات است زار مي‌گريد، شايد از تشنگي ش مي‌داند

      تلخي اين عزاي عظمي را، نخل گيسو پريش مي‌داند

       از بيابان تشنه لب بشنو، او از اين غصه بيش مي‌داند

 

 

 

 تمام هرچه رشتم

 

 

 

سقوط از قاف زيبا ، لابد  از  اقبال زشتم  بود

ولي افتادن از چشم شما ؛ اين ، سرنوشتم بود

 

همان ميراث تكراري ، پسر را  از  پدر  باري ،

همان شيوه ، همان تنبيه : تبعيد از بهشتم بود

 

من آن آيينه ي بي رونق و نورم ؛ غباراندود ،

اگر گاهي درخشيدم ، فقط  اعجاز  خشتم  بود

 

تجسم كن ، تجسم ، اشتياق و  بي قراري  را

كه درهر بيت و مصراعي كه ازتومي نوشتم ، بود

 

هنوز اين پنبه زار  بكر  روي  شانه ام  سنگين

تمام  دسترنج  من ، تمام  هر چه رشتم  ، بود

 

مترسك ماند و من ماندم،وَ اين كابوس تكراري :

كلاغاني كه چشم هيزشان  دنبال  كشتم  بود

 

 

ویک کار سپید :

 

بختک

 

 

روز

روز از یاد می روی و شب

به اندرونی ترین گوشه های خوابم

سرک می کشی

بی وعده .

مهمان حبیب خداست که باشد ،

از روی سینه ام بلند شو

سنگینی ات خوابم را خفه می کند ؛

آرزویی را

که به بند تنبان تو بسته باشد

نمی خواهم .