اينجا جهنم است
سهم تو پر زدن ، پرپر از آن ِمن
عمر شما بلند ! كمتر زمان ِ من
بر سينه هايمان ، حكم مقدّري ست :
"رفتن" مدال ِتو ، "ماندن" نشان من
پيرنگ را از اين ، ناكام تر مچين
يك صحنه هم مرا ، در داستان من ...
خون ، لخته روي دست ، چيزي شكسته است
در آينه چه خواست ، پير از جوان ِ من ؟
بغضي مرا گرفت ، شعري مرا سرود
لكنت نشسته است ، روي زبان من
ميبافم و دريغ ! بالا نميرود
از آسمان جداست ، تا ريسمان من
اين دور آخر است ، اين سلسله به جاست
لبريز ِحسرت است ، باز استكانِ من
اينجا جهنم است ؛ پايان ماجرا
محتوم ِ جبر توست ، كار جهان من
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۸۹ ساعت 21:8 توسط کورش آقامجیدی
|
Hasoosha's an acronym